air یعنی ظاهر. حالا قبل ظاهر میتونی هر صفتی رو که دوست داشتی اضافه کنی یا اصلا صفت نذاری.
it's always with a slight air of " it's a crazy , crazy world"
آن همیشه با ظاهر اندکی از "یک دنیای احمقِ احمق است" میباشد.
air (noun)
manner or appearance or the general character - if something or someone has an air of confidence, mystery etc, they seem confident, mysterious etc
air of
* She had an air of quiet confidence.
دارای ظاهری با اعتماد به نفس بالاست
به نظر اعتماد به نفس زیادی داره
* She looked at him with a determined air.
ان دختر با ظاهری مصمم به او نگریست
* She has an air of confidence about her.
او رفتار مطمئنی نسبت به او دارد.
* He had a slight air of menace which I found unsettling.
قیافه اش اندکی تهدید آمیز به نظر میرسید که آشفته کننده برایم بود.
* He retains an almost professorial air.
او یک شخصیت تقریبا حرفه ایی (از خود) را حفظ میکند.
* I just assumed he owned the place - he had a proprietary air about him.
* The company operates out of modern offices and expensive hotel suites to create an air of respectability.
* He glared at me with an air of accusation.
* His early work had an air of freshness and originality.
Longman Dictionary
https://www.ldoceonline.com/dictionary/air
air
1- هوا
2- (در مورد تاير) باد
3- ظاهر، نما، محيط
4- ظاهر يا حالت شخص
5- (جمع ) افاده
6- بيان
7- هوايي ، با هواپيما
8- رجوع شود به conditioning air
9- آهنگ ، تصنيف ، نغمه ، نوا
10- هوايي
11- هوا دادن ، باد دادن ، خشكاندن ، در معرض هوا قرار دادن يا قرار گرفتن
12- اعلام كردن
13- (توسط راديو و تلويزيون ) پخش كردن
slight
1- باريك اندام ، ريزه اندام ، ريزه ، كوچك
2- نحيف ، نزار، زود بيمار، زود آسيب
3- سبك ، كم وزن ، سردستي ، سست
4- كم زور، ضعيف ، كم توان ، خفيف ، كم ، اندك
5- كم اهميت ، ناچيز
6- بد انجام دادن ، اهمال كردن ، سهل انگارى كردن ، وقع ننهادن
7- توهين كردن ، كم محلي كردن ، مطابق شان كسي با او رفتار نكردن ، خفيف شمردن ، خوار كردن
8- ناچيز شمردن ، اهميت ندادن
9- توهين ، كم محلي ، خوار سازى ، خوار شمارى