پنجاه هزار پاسخ, ده هزار بازدید روزانه در پربیننده ترین سایت زبان- به ما در تلگرام ملحق شوید: @chiMigan

0 امتیاز
438 بازدید
در پیشنهاد و همفکری توسط (473 امتیاز)

چون اونجا جواب ندادین گفتم شاید یه سوال جداگانه باز کنم جواب بدین

کدوم لحن برای یه رمان که غم، حسرت، شاد هم شاید

کدوم بهتره محاوره ای، کتابی، میانه اش

اینم متنی که تا الان ترجمه کردم:

در حیرتم اگر قرار بود این لیوان را سمت سرش پرت کنم چه صدایی خواهد آمد. یک لیوان ضخیم و سر سخت او که پتانسیل یک ضربه بزرگ خوب را دارد! نمی دانم خونریزی خواهد کرد یا نه! دستمال سفره هم روی میز هست، اما جنسش انقدر خوب نیست که بتواند مقدار خون زیادی را جذب کند!
می گوید: خب آره. من یکم شوکه شدم ولی داره پیش میاد.

صدایش باعث می شود انگشتانم دور لیوان محکم شوند. به این امید که در دستم بماند و در واقع به جمجمه او اصابت نکند!

_ فالون؟
گلویش را صاف می کند و سعی می کند کلماتش را ملایم تر و آهسته تر ادا کند. اما کلماتش مثل چاقو به من برخورد می کنند.
_ می خوای چیزی بگی؟
با این تصور که حفره های روی قالب یخ ،سر او هستند، با نِی ام به آن ها ضربه می زنم.
زیر لب می گویم: چی باید بگم؟
بیشتر به یک بچه شباهت دارم تا یک آدم بالغ 18 ساله.
_ تو میخوای بهت تبریک بگم؟
پشتم را به پشت صندلی تکیه می دهم و دست‌هایم را روی سینه‌ام جمع می‌کنم .
به او نگاه می کنم و متحیر می شوم که آیا این تاسفی که در چشمانش منعکس می شود نتیجه ناامید کردن من است یا دوباره دارد به سادگی بازیم می دهد!
تنها 5 دقیقه از نشتنش گذشته بود. او از قبل پشت میز جا گرفته بود. و من بار دیگر مجبور بودم مخاطبش باشم!
در حالی که در سکوت نظاره گرم شده بود انگشتانش دور فنجان قهوه اش آهسته شروع به ریتم گرفتن کردن.
تاپ تاپ تاپ
تاپ تاپ تاپ
تاپ تاپ تاپ
او فکر می کند من بالاخره تسلیم خواهم شد و چیزی را که می خواهد بشنود به او خواهم گفت اما در دو سال گذشته به قدر کافی دور و بر من نبوده که بداند دیگر آن دختر نیستم . وقتی از قبول عملکرد او امتناع می‌کنم , او در نهایت آه می‌کشد و آرنج‌هایش را به میز تکیه می‌دهد و می‌گوید : " خوب , من فکر می‌کردم که تو برای من خوشحال هستی ."
با یک حرکت سریع سرم را تکان می‌دهم و می‌گویم :" خوشحالی برای تو؟ "
نمی تواند جدی باشد.
او شانه بالا می‌اندازد و لبخند ازخودراضی آزار دهنده ای بر حالت قبلی صورتش غلبه می‌کند و می‌گوید : " نمی‌دونستم این کار روکرده، تا دوباره پدر شم ."
قهقه ی ناگهانی ام خارج از اراده ی من است.

به تلخی می گویم:"_ حامله شدن یه زن بیست و چهار ساله از تو ،ازت پدر نمی‌سازه . ".

لبخند خودخواهانه اش محو می شود، به عقب تکیه می زند و سرش را به طرفی کج می کند.
این حالتش (سر_کج شده) همیشه عکس العمل مختص او بود برای زمانی که مطمئن نبود چه واکنشي در بازی از خود نشان دهد.

"فقط طوری به نظر می رسد انگار که در مورد چیزی عمیقاّ به فکر فرو رفته ای و تقریبا تمامی احساسات را در آن واحد سپری می کنی: غم،خجالت،عذر خواهی، همدردی." او نباید به خاطر داشته باشد که مربی بازیگری شخصی ام برای بیشتر عمرم بوده‌ و این نگاه یکی از اولین درسایی بوده که به من یاد داده .
_" تو فکر نمی‌کنی من حق داشته باشم که خودمو پدر صدا کنم ؟"
او از واکنش توهین امیزم رنجیده به نظر می‌رسد: " پس چی باعث می‌شه من به تو کمک کنم ؟ "
  با این برداشت که دنبالِ جواب برای سوالش نیست به تکه یخ دیگری می کوبم، بادقت آن را تا نیِ ام بالا آورده و در دهانم می گذارم. با صدایی بلند و بی وقفه به آن گاز می‌زنم . مطمئنا انتظار ندارد به این سوال جواب بدهم . از شبی که کار بازیگری من به پایان رسید به عبارتی از وقتی که من شانزده سالم بود ، او یک " پدر " نبوده است. و اگر من با خودم روراست باشم , حتی مطمئن هم نیستم که او قبل از آن شب هم خیلی پدر بوده باشد . ما بیشتر شبیه مربی بازیگری و شاگرد بودیم.
یکی از دستانش را در ریشه موهای گران قیمت کاشته شده اش که پیشانی اش را پوشانده بود،پیش می برد .
_چرا داری اینکار رو می کنی؟
او هر لحظه بیش از پیش از واکنش های من دلخور می شود.
_ تو هنوزم از اینکه من تو مراسم فارغ التحصیلی ات نمی تونم حاضر شم اعصابت خرده ؟ من قبلش بهت گفتم که برنامه زمانی کارهای دیگه من با زمان اون مراسم جور نیست.
عادی جواب می‌دهم : " نه , من تو رو به فارغ‌التحصیلیم دعوت نکردم ."
عقب می کشد و با ناباوری به من نگاه می‌کند و می‌گوید : " چرا نه؟ "
" من فقط چهار &#1

توسط (473 امتیاز)
" من فقط چهار بلیط داشتم ."
او می‌گوید: _و؟
" من پدرتم . چرا نباید منو به فارغ‌التحصیلی دبیرستانت دعوت کنی ؟ "
" تو نخواهی آمد ."
به تندی می گوید : " تو نمی‌دونی . "
" تو نمیای ."
چشمانش را در حدقه می‌چرخاند و می‌گوید : " خب ، من هم این کار رو نمی کنم ، فالون . دعوت نشدم ."

به سنگینی اه می‌کشم : تو غیر قابل تحملی . حالا می‌فهمم چرا مامان تو رو ترک کرد ."
تکانی خفیف به سرش داد .

_ مادرت منو ترک کرد چون با بهترین دوستش رابطه داشتم . شخصیتم هیچ ربطی به اون موضوع نداره.

حالا نظرتون چیه من همینطور کتابی ادامه بدم یا محاوره ای بنویسم؟

الان کدوم بیشتر استفاده میشه؟
توسط (4.2k امتیاز)
کتابی که عرض کردم رو مطالعه بفرمایید.

از خیلی از این سوالات بی نیاز می شید.
توسط (473 امتیاز)
متشکرم

حتما اون کتابارو میخونم

شما یه جوری پاسخ میدین که انگار خسته این جواب بدین:)

1 پاسخ

+1 رای
توسط (68.6k امتیاز)
 
بهترین پاسخ
شما در ترجمه این رمان، برای روایت داستان، از زبان رسمی و برای بیان گفتگوها، از زبان محاوره استفاده کرده اید. این روش خوبی است و بسیار متداول.

اما متن اصلی هم مهم است. باید ببینید نویسنده متن اصلی چه لحنی را در کجا به کار برده است.

درضمن، سعی کنید کمی روان تر بنویسید. مثلا به جای

"تکانی خفیف به سرش داد"

می توانید بگویید "سرش را کمی تکان داد"

موفق باشید
توسط (473 امتیاز)
مرسی از وقتی که گذاشتین:)

خیلی ممنونم ازتون:)
توسط (68.6k امتیاز)
خواهش می کنم. یه مورد دیگه هم اضافه کردم.
توسط (473 امتیاز)
بله ممنون از دقتتون:)

پرسشهای مرتبط

0 امتیاز
1 پاسخ 214 بازدید
0 امتیاز
1 پاسخ 179 بازدید
+2 امتیاز
2 پاسخ 352 بازدید
0 امتیاز
1 پاسخ 521 بازدید
0 امتیاز
1 پاسخ 224 بازدید

پر امتیاز ترین های هفته قبل

نام امتیاز هفته امتیاز کل
Behrouz Bozorgmehr 25
304.1k
Cologny 25
36.7k
Bide_majnoon92 5
5

نفرات اول تا سوم امتیاز کل

Behrouz Bozorgmehr

304.1k
BK

101.8k
Tabrizi

74.1k
کلیک برای دیدن رتبه های کل

40.1k پرسش

61.4k پاسخ

59.5k نظر

14.3k کاربر

پرسشهای دیگر

+1 رای, +3 پاسخ
1 پاسخ
+1 رای, +2 پاسخ
+1 رای, 1 پاسخ
+2 امتیاز, 1 پاسخ
+2 پاسخ
کلیه محتوای این سایت توسط کاربران در سایت چی‌میگن وارد شده است. حق کپی این مطلب با چی‌ میگن می‌باشد .

هدف اصلی سایت چی میگن کمک به شما در تبدیل جملات فارسی به انگلیسی،
تبدیل اصطلاح های فارسی به اصطلاحات انگلیسی، آموزش انگلیسی چه در کاربرد چه در استفاده روز مره انگلیسی، آشنایی با کاربرد اصطلاحات انگلیسی و همینطور برعکس، پیدا کردن معادل فارسی اصطلاحات تکنیکی انگلیسی است.

...