Or, if it was, it was so caveated in “coordination” or by a series of editors that what the analyst meant to convey was lost.
و یا اگر اینگونه بود, در هماهنگی با و یا توسط یک دسته از ویرایشگرها, چنان با قید و شرط بیان میشد که آنچه تحلیل گر میخواست بفهماند (انتقال بدهد), گم میشد.
caveat (verb)
To qualify a particular statement with a proviso or caveat
بیان کردن یک اظهار به همراه یک قید یا اخطاریه
caveat
1- (حقوق ) يادداشت رسمي (كه از سوى طرف ذينفع به مراجع قانوني داده مي شود مبني بر اينكه تا به ادعاهاى او رسيدگي نشده ازهرگونه اقدام در مورد به خصوصي خوددارى گردد) عرضحال رسمي
2- اخطار، هشدار، آماد باش ، آژيرش
coordination
هماهنگى
editor
1- ويراستار، ويرايشگر
2- (روزنامه و مجله و غيره ) سردبير، دبير
3- (فيلم و نوار و غيره دستگاهي كه با آن ويرايش مي كنند)تدوينگر، مونتور
4- (كامپيوتر برنامه اى كه حك و اصلاح داده هاى انبار شده را ميسر مي كند) ويراستار، ويراگر
analyst
1- تجزيه و تحليل كننده ، فراكافتگر، فروگشا، تحليل گر، مفسر
2- (روان شناسي ) روانكاو، تحليل گر
3- تحليل گر سيستم ها، فراكافتگر هنداد
convey
1- رساندن ، معني دادن ، بيان كردن ، رسانيدن
2- بردن ، ترابرى كردن ، نقل كردن ، حمل كردن
3- انتقال دادن ، فرستادن ، ترا فرست كردن ، ترا گسيل كردن ، رسانگرى كردن
4- (حقوق ) صلح كردن (مال يا حق )، انتقال مال يا دين (به وسيله ى سند كتبي )، وا گذاشتن (conveyance a make to هم مي گويند)
5-(مهجور) دزديدن ، كش رفتن
mean
يانه ، متوسط ، وسطى ، واقع دروسط ، حد وسط ، متوسط ، ميانه روى ، اعتدال ، منابع درامد، عايدى ، پست فطرت ، بدجنس ، اب زيركاه ، قصد داشتن ، مقصود داشتن ، هدف داشتن ، معنى ومفهوم خاصى داشتن ، معنى دادن ، ميانگين
1- مصمم بودن ، خواستن
2- براى ، به منظور، منظور بودن
3- درنظر گرفتن يا درنظر گرفته شدن ، قرار بودن
4- (منظور خود را) بيان كردن
5- معني دادن يا معني داشتن ، يعني ، نشانه ى چيزى بودن ، چم داشتن ، آرش دادن
6- قصد داشتن ، منظور داشتن ، نيت داشتن
7- ارزش داشتن (در نظر كسي )، اهميت داشتن
1- (بيشتر در ساختارهاى منفي ) كم ، ناچيز، بي ارزش ، اندك
2- (نادر) دون پايه ، كم مقام ، گدازاده ، بي اصل و نسب ، پست ، پايين ، دون ، زبون ، خوار
3- محقر، بدنما، ژنده ، مندرس ، فقيرانه ، فقيرنشين ، فكسني
4- (آدم ) پست فطرت ، سفله ، كوته نظر، فرومايه ، بدجنس ، خبيث ، شرور، بدسگال
5- خسيس ، زفت ، بخيل ، ممسك
6- (اسب ) چموش ، نافرمان ، رموك
7- خودپسند، خودخواه ، بدخلق ، ناخوشايند، (سگ ) گيرنده
8- خجل ، شرمگين ، سرافكنده
9- (عاميانه ) عليل ، ناخوش ، ناتندرست ، انگشتال ، دردمند
10- (امريكا خودماني ) دشوار
11- (امريكا خودماني ) پرمهارت ، ماهرانه ، تردستانه
1- ميانگين ، معدل ، حد متوسط، (رياضي ) واسطه
2- (زمان يا مكان يا فاصله يا ارزش يا ميزان و غيره ) حد وسط، ميانين ، ميانگير
3- نه خوب نه بد، متوسط، ميانگر
4- ميانه روى ، اعتدال