با توجه به تعاریفی که از وبستر در پایین از این phrasal verb یعنی tick over قرار داده ام شاید بشه جمله فوق را اینطور معنی اش کرد : مغزش تقریباً دیگه یاری اش نمی کرد. / مغزش دیگه تقریباً از کار افتاده بود. / تقریباٌ دیگه عقلش به جایی قد نمی داد.
tick over phr v
if an engine ticks over, it works while the vehicle is not moving
if a system, business etc ticks over, it continues working but without producing very much or without much happening
البته طور دیگه ای هم ممکنه معنی بشه : اون تقریباً می تونست صدای تیک تیک مغزش را (که تو کله اش پیچیده بود) بشنوه. / صدای فکر کردن خودش (را هم) بشنوه.