In some cases, the policy sits alone in a sea of information, a decision-making process – like the demand forecast or inventory control – that interprets information and hands it on to other parts of the organisation.
در برخی موارد، سیاست به تنهایی میان دریایی از اطلاعات مینشیند، یک فرآیند تصمیمگیری– مانند پیشبینی تقاضا یا کنترل موجودی- که اطلاعات را تفسیر میکند و به دیگر بخشهای سازمان میدهد.
بعد از ویرگول که گفته میشود "یک فرآیند تصمیم گیری ... "، این جمله وصف کننده کدام کلمه است ؟ سیاست یا اطلاعات یا ... ؟ کمی مبهم هست ارتباط بین دو جمله که ممنون میشم بررسی کنید