take its/their/a toll on sth:
cause suffering, loss or damage; to have a bad effect on sth
The problems of the past few moths have taken their toll on her health.
مشکلات چند ماهه اخیر تاثیر مخربی بر سلامتی او گذاشته است/ سلامتی او را به خطر انداخته است.
The civil war/depression/bombs has taken its toll in the country.
جنگ داخلی/رکود/بمباران تاوان سختی از کشور گرفته است؛
جنگ داخلی/رکود/بمباران هزینه زیادی بر کشور تحمیل کرده است/تاثیر مخربی روی کشور داشته است؛
کشور در اثر جنگ داخلی/رکود/بمباران تاوان سختی پرداخت کرده است.
The budget cut took its toll on teachers.
کاهش بودجه تاثیر مخربی روی [وضعیت] معلمان داشت/معلمان بابت کاهش بودجه تاوان سختی پرداختند.