اما مردان به معتقد بودن بر این تخیل که شغل های زیادی هستند که زنان نـمیتوانند آنها را انجام بدهند, ادامه میدهند. مذاکرات سطح بالای سیاسی بین کشورها, داد و ستد ها و بانکداری ها همه تقریبا بدست مردان کنترل میشوند. حتی در کشورهای روشنفکری مثل سویس به زنان حتی شانس رای دادن هم داده نشده است. این وضعیت بسیار مضحک است. بحثی که مردان در جدا کردن زنان از این زمینه ها ارائه میدهند خیلی آشنا هستند. زنان, آنها (مردان) میگویند, واقع بین و معقول نیستند. آنها خیلی کم به دلایل خوب و خیلی زیاد به غریزه و شم برای رسیدن به این تصمیمات میرسند. آنها حتی قادر نیستند به وضوح فکر کنند. اما وقتی زنان قابلیت های خود را ثابت میکنند, مردان از پذیرش آنها و دادن آنچه درخورشان است سر باز میزنند. خیلی برای توانایی یک مرد زیاد باشد که به تواند آشکار بیاندیشد.
حقیقت این است که مردها به دلیل عقیده بنیادی مادونی شان دست از برتری شان نمی وردارند. از رقابت واقعی پرهیز میکنند. آنها در قلب/ذهن خود آگاه هستند که زنان برتر هستند و از شکست خوردن در بازی خودشان ترس دارند. یکی از مهم ترین وظایف در جهان, رسیدن به صلح بین ملت ها میباشد. شما میتوانید مطمئین باشد که اگر زن ها امکان این را داشتند تا در سر میز کنفرانس/همایش بنشینند, به طرز درخشانی موفق خواهند شد, همانطور که همیشه هستند, در جایی که مردان برای قرن ها ناکام مانده اند. بعضی چیزها خیلی مهم هستند تا برای مردان واگذار شوند من فرض میکنم سن روشنفکری باشد؛ ولی در واقع نه.