فرهنگ و تمدن چین تحولات قابل ملاحظهای را طی کرده است: دراوایل سدهی پیشین سلاطین منچو تعالیم کنفوسیوس را منسوخ کردند و یک سره دل به مدرنیته سپردند. صاحبمنصبان چینی در سال 1906 با دریافت این نکته که حکمت باستانی ریشه در اعماق وجود چین دارد در احکام غلاظ و شدید خود علیه سنت تجدید نظر کرد، اما به رغم این موج توفندهی سنت سرانجام منجر به سقوط سلطنت منچوها و استقرار نوعی حکومت جمهوری با تلفیقی از عناصر مدرن و فرادهش چینی گردید. حزب ملی چین موسوم به کوئومین تانگ اصول هشتگانهی مبادی اخلاقی حکمت باستان چین را که متکی به تعالیم کنفوسیوس بود بازخوانی کرد و صبغهای اجرایی و انضمامی به آن داد: عناصر وفا، شفقت، احسان، رأفت، امانت، عدالت، تناسب و صلح در زمرهی مهمترین مفاهیم ادارهی فرهنگ و سیاست در این سرزمین، بار دیگر موضوعیت یافتند.
درسال 1934 چیانگ کای چک، جنبش معروف ملی خود را موسوم به جنبش زندگانی جدید بر مبنای چهار اصول ادب، عدالت، فضیلت، امانت و حیات و عزت نفس استوار ساخت. در سال 1937 دولت چین در شهر نانکینگ معبدی مرتفع بنا کرد. در بخش فوقانی این معبد نام کنفوسیوس درخشش ویژهای داشت و برفراز ستون های آن، تصاویر متفکران و دانشمندان غربی مانند نیوتن، پاستور، لاووازیه، گالیله و ... نقش شده بود. آیا این به این معنی بود که چین در جمع میان سنت و دوران تجدید به موفقیتی درخور رسیده است؟