سلام
نظر بنده
to make a decision that cannot be changed later.
Ex: When I quit editing and decided to be a writer, I had crossed the Rubicon to an uncertain future.
Jane crossed the Rubicon by signing the contract.
Find another job before you cross the Rubicon and resign from this one.
پلهای پشت سرش را خراب کردن // تصمیم بی برگشت گرفتن
زمانی که ادیت کردن را ترک کردم و تصمیم گرفتم نویسنده بشوم، تصمیمی گرفتم که برای یک آینده نامشخص برگشتی ندارد.
جین با امضای قرارداد پل پشت سرش را خراب کرد. / تصمیمی گرفت که بازگشت ندارد
پیش از آنکه پل پشت سرت را خراب کنی و از شغل حاضرت استعفا بدی، یه کار دیگه پیدا کن