take off
1- (لباس) در آوردن
2- (هواپیما) از زمین کندن, بلند شدن, پرواز کردن
3- گل کردن, یهو موفق شدن, شکوفا شدن, گرفتن
4- (زمان, روز و ..) مرخصی گرفتن
5- (بریتانیا) ادای کسی رو درآوردن, تقلید کردن
take-off
1- پرواز
2- تقلید, ادا درآوردن
3- پرش, تو هوا, لحظه در هوا بودن بعد از پرش
اصطلاحات
take the edge off something
کم تر کردن, کاستن
take the lid off/on something
پرده برداشتن از, افشا کردن
catch/take somebody off-guard
غافلگیر کردن, بی خبر آمدن
take the weight off your feet
(وزن رو پا را کم کردن), نشستن, واینستادن
take the wraps off something
(کادو/پوش را باز کردن) پرده برداشتن, معرفی کردن
I take my hat off to somebody
تحسین کردن, خم شدن و کلاه خود را برداشتن
leave/take the phone off the hook
گوشی رو مشغول نگه گذاشتن, گوشی رو سرجاش نذاشتن
can’t take your eyes off somebody/something
نتوانستن چشم از کسی برداشتن
take/keep/get somebody’s mind off something
فکر کسی رو دور کردن از چیزی, آرامش خاطر دادن از
put years on somebody
take years off somebody
پیر کردن, عمر را بردن, جوانی را گرفتن