پنجاه هزار پاسخ, ده هزار بازدید روزانه در پربیننده ترین سایت زبان- به ما در تلگرام ملحق شوید: @chiMigan

+2 امتیاز
761 بازدید
در فارسی به انگلیسی توسط (8.0k امتیاز)
مثلا: او بی اختیار خندید. من بی اختیار ایستادم.

2 پاسخ

0 امتیاز
توسط (74.1k امتیاز)

uncontrollably

 

He burst into uncontrollable laughter at something I'd said.

Why do I laugh uncontrollably for no reason?

This wasn't the first time the man had broken out uncontrollable laughter at ...

People find themselves laughing uncontrollably at something that is only moderately humorous.

This involves episodes of uncontrollable and unpredictable laughter in some people with brain disorders, like multiple sclerosis and dementia.

توسط (8.0k امتیاز)

These are excellent examples--thank you!  I was thinking of slightly different expression in Farsi such as these:

او بی اختیار به دست هایش
 نگاه کرد.  ما بی اختیار به عقب برگشتیم.  من بی اختیار سلام کردم.

0 امتیاز
توسط (304k امتیاز)
توسط (8.0k امتیاز)

Great!  Thanks!

کلیه محتوای این سایت توسط کاربران در سایت چی‌میگن وارد شده است. حق کپی این مطلب با چی‌ میگن می‌باشد .

هدف اصلی سایت چی میگن کمک به شما در تبدیل جملات فارسی به انگلیسی،
تبدیل اصطلاح های فارسی به اصطلاحات انگلیسی، آموزش انگلیسی چه در کاربرد چه در استفاده روز مره انگلیسی، آشنایی با کاربرد اصطلاحات انگلیسی و همینطور برعکس، پیدا کردن معادل فارسی اصطلاحات تکنیکی انگلیسی است.

...