Mom: Oh, oh, look what you made me do. You made me prick my finger. Oh, I wish you wouldn't keep
doing that. I hate being slapped on the back all the time. You don't know your strength.
Boy: What's the matter? What's that red stuff on your finger?
Mom: Blood. My finger was pricked by the needle.
مادر در حال دوخت و دوز است و پسر از راه می رسد و از پشت به مادر ضربه می زند
----------------------------------------------------------------------------------------
مادر: اه، اه، نگاه کن من را وادار به چه کاری کردی. تو باعث شدی انگشتم را سوراخ کنم. اه، کاش هی این کار را
نمی کردی. من متنفرم از اینکه مدام از پشت به من ضربه بزنند. تو از قدرتت خبر نداری.
پسر: چی شده؟ آن چیز قرمز روی انگشتت چیه؟
مادر: خون. انگشتم با سوزن سوراخ شد.
--------------------------------------------------------------------------------------
لطفا در صورت ایراد اصلاح نمایید. متشکرم