پنجاه هزار پاسخ, ده هزار بازدید روزانه در پربیننده ترین سایت زبان- به ما در تلگرام ملحق شوید: @chiMigan

+4 امتیاز
316 بازدید
در پیشنهاد و همفکری توسط (3.5k امتیاز)

سلام مجدد رفقای گل.

خواستم چنتا از معنی های فعل pick up رو توضبح بدم .

۱_بلند کردن و برداشتن چیزی 

I reached out and picked up the book.

دستمو دراز کردم و کتابو ورداشتم

۲_به کسی گیر دادن و رو مخش راه رفتن

Don't pick up on me.

انقد به من گیر نده 

۳_مرتب کردن و جمع و جور کردن جایی مثل یه اتاق خواب به هم ریخته و شلخته.

Your room is messy, pick up your room 

اتاقت کثیف و لهم ریختست، مرتبش کن 

 

 فعلن همینا رو حضور ذهن دارم _اگه کاربردای دیگه ای هستش شما هم بنویسید هممون با هم یاد بگیریم .

فدای شما 

3 پاسخ

+3 امتیاز
توسط (33.9k امتیاز)
انتخاب شد توسط
 
بهترین پاسخ

با سلام و تشکر بابت به اشتراک گذاری +۱

کاربردهای pick up خیلی زیاده. من چندتا جالبش رو مینویسم

۱- وقتی یه نوشیدنی یا یه دارو حال آدم رو خوب میکنه، در واقع آدم رو pick up میکنه.

If you're tired, a cup of coffee can pick you up.

اگر خسته ای، یه فنجون قهوه میتونه حالت رو خوب کنه

۲- به معنی بهتر شدن اوضاع

The economy is picking up again.

اقتصاد دوباره داره بهتر میشه

۳-انتخاب یک جاده برای رانندگی

After 30 kilometers, pick up the old road. 

بعد از ۳۰ کیلومتر، بنداز تو جاده قدیم

۴-  یه معنای نامناسب هم داره که فقط به ذکر مثال اکتفا میکنم. برداشت معنی با خودتون!

He was trying to pick up a girl

توسط (3.5k امتیاز)
خیلی عالی.... ممنون از وقتی که گذاشتید اقا مسعود ...لطف کردین 
توسط (33.9k امتیاز)
خواهش میکنم 
+3 امتیاز
توسط (13.4k امتیاز)

سلام به همگی. علاوه بر معانی مختلفی که دوستان اشاره کردن، منم چند تا کاربرد دیگه که از قلم افتادن رو اضافه میکنم:

۱. گرفتن بیماری از یه مکان یا شخص خاصی:

She says her father picked up coronavirus at nursing home.

۲. گرفتن سیگنال، تصویر یا صدا:

Does it pick up BBC One HD?

۳. ‌ادامه دادن یا از سر گرفتن:

Let's pick up where we left off yesterday.

۴. یاد گرفتن:

I picked up a little Russian from my granny.

۵. متوجه چیزی شدن یا تشخیص دادن چیزی:

The dogs picked up the scent and started to bark.

۶. دوباره سر پا وایسادن بعد از زمین خوردن (هم در معنای حقیقی و هم مجازی)، خود رو جمع و جور کردن:

I fell to the ground but picked myself up and continued running.

After his divorce, he picked himself up and started looking for love again.

توسط (3.5k امتیاز)
+1
ممنون _ واقعن چقدر معنی داره این فعل  pick up

اون  شماره ۶ که گفتید خیلی خوب بودش.

خیلی وقت بود دنبال همچین معادلی بودم.

دم شما گرم ❤❤

 
توسط (13.4k امتیاز)
خواهش میکنم.
توسط (1.7k امتیاز)
سلام.

اگر معانی جدید و کمتر شناخته شده را در abadis هم قرار دهید عالیه. 
+2 امتیاز
توسط (36.6k امتیاز)

خسته نباشید، سپاس.

۲. بدون up.

 Don't pick on me! 

۴. Pick up = گرفتن به معنای خریدن، مثل "سر راه‌ام به اداره روزنامه گرفتم." __ انگلیسی آمریکایی.

I picked up a newspaper on my way to work.

۵. Pick up on  = توجه کردن و پرداختن به، مثل "بسازبفروش‌ها متوجه تمایل اخیر خریداران مسکن به ورقه‌های خورشیدی شده‌اند".

Developers have picked up on a recent trend among home buyers to opt for solar panels.

توسط (3.5k امتیاز)
+1
ممنون از شما ...خیلی عالی 

پرسشهای مرتبط

+3 امتیاز
1 پاسخ 673 بازدید
آوریل 25, 2017 در English to Persian توسط Nim (3.4k امتیاز)
+2 امتیاز
1 پاسخ 2.2k بازدید
0 امتیاز
2 پاسخ 285 بازدید
فوریه 4, 2019 در English to Persian توسط Niloo sp (87 امتیاز)
+1 رای
1 پاسخ 248 بازدید
ژانویه 31, 2019 در English to Persian توسط Nim (3.4k امتیاز)
کلیه محتوای این سایت توسط کاربران در سایت چی‌میگن وارد شده است. حق کپی این مطلب با چی‌ میگن می‌باشد .

هدف اصلی سایت چی میگن کمک به شما در تبدیل جملات فارسی به انگلیسی،
تبدیل اصطلاح های فارسی به اصطلاحات انگلیسی، آموزش انگلیسی چه در کاربرد چه در استفاده روز مره انگلیسی، آشنایی با کاربرد اصطلاحات انگلیسی و همینطور برعکس، پیدا کردن معادل فارسی اصطلاحات تکنیکی انگلیسی است.

...