به حال.
متهم گفت می تواند یک ویترین را بشکند.
من می توانم بک ویترین را بشکنم.
ضمناً بازم از لحاظ منطقی نتونستم به راحتی با اون گفتگو ارتباط برقرار کنم. بدین صورت که طرف به شکستن ویترین متهمه ولیکن به قاضی میگه که می تونه یه ویترین رو بشکنه و تازه در ادامه (تا قبل از جمله آخر) ، شدید ترش هم می کنه و بنوعی با غرور میگه که با یه انگشت می تونم هر چیزی (از ویترین گرفته تا یه آجر) را بشکنم! چه متهم خوبی!
واقعاً شخصاً به شما بخاطر صبوری تون در هنگام کار بر روی این متون که در در بعضی هاشون مرزهای منطق جابجا میشن غبطه می خورم. مثلاً اون متن محاوره مادر و پسر که فکر کنم دو هفته پیش روی آن کار می کردید و در یه جاش مادره به پسرش می گفت که در روز عروسی به تو میگن عروس!!