هر کتابی که عنوان اون چیزی باشه مثل Writing in English، که انشانویسی و مقالهنویسی یاد بده و تمرین کنه با خواننده.
هیچ مانعی یا نتیجهی بدی وجود نداره جلو راه کسی که هر جا متنی، گزارشی، مطلب رورنامهای، یا حتا شعاری روی دیواری میبینه دستبهکار میشه و به زور هم شده ترجمهش میکنه. با دارابودن مقدمات سواد انگلیسی عبارت از گرامر و دابرهای از واژهها و تسلطی به ساختار جمله، نیز علاقه به خواندن، هر کسی که شوق ترجمه داره میتونه تلاش کنه و یاد بگیره.
این میون به معلم نیاز داریم یا نداریم؟ پاسخی که روی تجربه میتونم بدم اینه: اگر کم تمرین میکنید و اگر کم مطالعه دارید، بله، آدم واردی باید مدام دم دستتون باشه که ترجمهی شما رو ویرایش کنه. اما اگر مستمر در تماس با متنهای فارسی و انگلیسی هستید و همیشه دارید تلاش میکنید ترجمه کنید، کمکم خواهید دید که ذهنتون خودبهخود همکار شما میشه و بهتون یاد میده و کار شما رو نقد و تصحیح میکنه.
دلیل این وضع اینه که زبان، چه مادری چه دیرآموخته، همیشه بیش از اون که خیال میکنیم در ذهن جاگیر شده. انگار بخش ناخودآگاهی هست که کل سواد زبان رو به صورت تلانبار نگهداری میکنه. وقتی زیاد و با شوق کار میکنیم ذهن کمکم شروع میکنه به بیرون کشیدن مطالب گمشده از توی بخش تلنبار و اونها رو با بخش خودآگاه درمبونگذاشتن. سواد و حافظهی زبان هرکسی همیشه بیش از اون مقدار هست که خودش باور داره. فقط باید نیاز شدید و واقعی حس کرد به گویاترین نحوهی بیان.