۱.
برای devoted یک چیزی تو مایههای "دلبسته"، "سرسپرده" بهتره. حتا "کمر به خدمت بسته"، "کنیزک یا غلام حلقهبهگوش" (!!) بهتره تا "وابسته"، دینامیک رابطهی گوینده و مخاطب رو بهتر نشون میده. اگه بنویسیم "وابسته"، جای شک باز میشه که مگه گوینده نمیتونسته از نظر عاطفی روی پاهای خودش بایسته.
[I] Refused to read the signs.
نشونهها رو زیر بار نمیرفتم که بخونم (و جدی بگیرم).
[I] Kept falling for your lies.
Without contradiction.
I turned away from the truth.
مدام دروغهای تو رو باور میکردم.
بی هیچ تضادی (در درون خودم). (یعنی بدون این که ندایی درونی بهم بگه، مثلاً، که باباجان، خودت که حس میکنی داره دروغ میگه، چرا روی حس خودت سرپوش میذاری، چرا پی این حس متضاد با رفتار خودت نمیری ببینی طرف واقعاً کیه؟)
از حقیقت رو برمیگردوندم.
۲.
I'm shocked.
I'm floored.
But now I've cut the cord.
Cuz I won't let you hurt me no more.
That's it.
جا خوردهم.
کم آوردهم. (پشتام به خاک آورده شده. رو زمینام از شدت تعجب و شکست روحی.)
اما بند (ناف) رو بریدهم. (فکر میکنم umbilical cord مقصود شاعر بوده، بند ناف. البته بند نافی برای تغذیهی عشق.)
چون دیگه نمیذارم باز آسیبام برسونی. (دلام رو بشکنی.)
تموم شد.
We're done.
کار ما با هم تموم شده. (بین ما دیگهای رابطهای نیست.)
I'm stronger than ever before.
من پرتوانتر از همهی اوقات گذشته هستم.