near fascination? معنی

Question

I've done stuff like this my entire life and have a near fascination with dull pain like bruises and the like.

there is a near fascination, if not obsession, with inequalities in health care.

The grounds were unkempt and sitting before the eastern hills the temptation to explore became a near fascination for the boys.

The only problem was, you had a near fascination over his hands, hands that you were constantly touching.

Answer 1

I've done stuff like this my entire life and have a near fascination with dull pain like bruises and the like.

همه‌ی عمرم از این کارها کرده‌ام و کمابیش مجذوب ناسوری‌ام، کبودی، مثلاً، و این قبیل دردها.

there is a near fascination, if not obsession, with inequalities in health care.

یک حالت قریب به دل‌مشغولی، اگر نگوییم وسواس، نسبت به نابرابری‌ در امر درمان و پرستاری ایجاد شده است.

The grounds were unkempt and sitting before the eastern hills the temptation to explore became a near fascination for the boys.

باغ نابه‌سامان بود و پیش روی پسرها تپه‌های خاور بود و وسوسه‌ی کندو‌کاو کم‌وبیش شوق‌برانگیز بود.

The only problem was, you had a near fascination over his hands, hands that you were constantly touching.

تنها مشکل این بود که حسی نزدیک به شور نسبت به دست‌های او داشتی که مدام هم با آن دست‌ها ور می‌رفتی.

Comments

بسیار ممنونم از شما دوست دانش-مندِ زبان دان.

---

+1

Near
1- (مسافت يا زمان ) نزديك ، فرهمند
2- نزديك به ، تقريبا (بيشتر مي گويند: nearly)
3- صميمي ، صميمانه ، از نزديك ، قريب
4- (نادر) با خست ، با چشم تنگي ، با صرفه جويي زياد، خسيس
5- (اسب يا اتومبيل يا كالسكه ) در جلو و سمت چپ
6- كوتاه ، سرراست ، مستقيم
7- (نسبتا) همانند، (تا اندازه اى ) شبيه
8- نزديك شدن يا كردن (زمان يا فاصله ) بسيار نزديك ، قريب الوقوع ، دم دست