rad=cool, awesome بدیع، متفاوت، خیلی جذاب
impractical=به درد نخور؛ نشدنی؛ نامعقول، غیر عملی، بیهوده، انجام نشدنی
-اگر برای یک روز قدرت فوق بشری/اعجاب آور پیدا کنی، اون چه قدرتی میخوای باشه/ میخوای چه کاری بتونی انجام بدی؟
-نامرئی شدن (رو دوست دارم) / میخوام نامرئی بشم.
-اینجوری خیلی باحال / جالب میشه.
-نمی دونم /(پیش خودم) فکر کردم (آیا/شاید) رد شدن از میان /داخل چیزها و دیوارها بهتر باشه، اما فکر کن /تصور کن نصفه شب (نیمه شب) داری از داخل دیوار عبور میکنی/رد میشی و (همونجا/اون وسط) گیر میکنی.
(خوب) این خیلی کار غیرعملی/بیهوده ای میشه.
-نامرئی شدن اینجوریه /همین طوره (دیگه).