منظور از "بودن" و "داشتن" اشاره به دو ویژگی جداگانه نیست، مثل وقتی که می گوییم: «من یک اتومبیل دارم» یا وقتی می گوییم: «من خوشحال هستم»؛ بلکه به دو حالت بنیادی "هستی"، دو جهتگیری متفاوت نسبت به خود و جهان، یا دو نوع ساختار شخصیتی متفاوت اشاره می کند که غلبه نسبی آن، کلیت تفکر، احساس و عملکرد فرد را تعیین می کند.
در حالت "داشتن" هستی، رابطه من با جهان، رابطه داشتن و مالکیت است؛ رابطه ای که در آن می خواهم هر چیز و هر کس، حتی خودم، را به مالکیت خود آورم.
در حالت "بودن" هستی باید دو نوع بودن را شناسایی کنیم. یکی در تضاد با داشتن است که به معنای زنده بودن و ارتباط واقعی با جهان است و شکل دیگر، در تضاد با ظاهر است و به ماهیت و حقیقت واقعی یک فرد یا شیء در مقابل ظواهر فریبنده اشاره دارد.
Erich Fromm