pick up(v.) برداشتن
gain(v.) بدست آوردن
sharp(adv.) نوک تیز
major in(v.) داشتن رشته اصلی در درس
i'm majoring in English. رشته اصلیم انگلیسیه.
make up(v.) رابطه دوستی برقرار کردن
make-up آرایش کردن
smash up(v.) سر و صدا کردن
stuck(adj.) گیر افتاده- درگیر
stuff(n.) کالا- جنس
need(n.) نیاز- نیاز داشتن
supplement(n.) مکمل
since(conj.) از وقتیکه
run-down(adj.) کاهش
expressions
have had enough (of sb/sth) به اندازه کافی داشتن
:i've had enough. -- مثلا یعنی دیگه بستمه
off a hook بیش از اندازه
its about time دیگه وقته شه
in the meantime در حال حاضر
راستی اینارو تو دیکشنری زدنی یه چیز دیگه میاره ک کلا با توضیح کتاب متفاوته
مثلاwork(v.) میاره کار کردن ولی کتاب اثر گذاشتنه
work یعنی کار کردن- به معنی تاثیرگذاشتن هم هست
مثلا اون روی من کار کرد ینی روی من اثر گذاشت: she worked on me!
دیکشنری دانشجو عالیه