resolve- resolution

Question

However, making nanoelectrodes that are suffiiently thin to resolve the DNA conductance with single-base resolution as well as getting the nanoelectrodes aligned with the nanopore is challenging and has not been realized yet.

توضیح اینکه این متن یک متن تخصصی در مورد زیست حسگر هاست و در مورد دی ان ای صحبت میکنه و در ضمن کلمه base در اینجا به معنی باز (قلیا) می باشد. مشکل بنده در مورد چگونگی ترجمه resolve  و resolution  است. یعنی چی هدایت DNA را resolve کردن؟

 

ممنون

Answer 1

اما ساختن نانوالکترودهایی که برای تعیین هدایت DNA با قابلیت تفکیک تک باز به اندازه کافی نازک باشند و نیز هم راستا کردن نانوالکترودها با نانوحفره، اموری چالش برانگیز بوده و هنوز محقق نشده اند.

Resolve here means "determine" or "take a determination"

Answer 2

فکر کنم resolve the DNA conductance بشه : رفع کردن / برطرف کردن مشکل انتقالِ (هدایتِ / رساناییِ) DNA .

در مورد with single-base resolution نیز فکر کنم بشه : با / از طریق تفکیکِ (تجزیه یِ) تک قلیایی

Comments

سلام

ممنون. با این حال فکر نمیکنم مورد اول جوابتون درست باشد. متشکرم

---

سلام - خواهش میکنم. دوست داشتم می تونستم پاسخ بهتری خدمتتان ارایه کنم ولی چون در زمینه ی شیمی یا زیست شناسی تسلطی ندارم سعی کردم بر اساس معانی دو لغت مذکور در زبان انگلیسی به مطلب نزدیک شوم. بهر حال ان شاا.... دوستان پاسخ های مورد نظرتان را ارایه خواهند نمود.

---

راستی یک سوال دیگر

چرا در بخش دوم نویسنده از عبارت getting aligned استفاده کرده است و مستقیما aligning بکار نبرده ؟ مثل بخش اول که making بکار برده

معنی در این دو حالت چه تفاوتی می کند؟

ممنون

---

فکر کنم چون در قسمت دوم ردیف بودن یا ردیف شده بودن صفت است برای نانو الکترودها،  align با گرفتن ed به صفت تبدیل می شود و لذا استفاده از getting در قبل از آن صفت و بعنوان صفت ساز موضوعیت می یابد.

Answer 3

البته، ساختن نانوالکترودهایی که به حد لازم نازک باشند چالش‌برانگیز بوده و تا کنون عملی نشده است؛ این نازکی باید تا حدی باشد که با تفکیک تک‌پایه‌ای [به قول شما تک‌قلیایی]، رسانایی دی‌ان‌ای را رفع کند و در ضمن، باعث شود که نانوالکترودها با نانوروزن‌ها در یک ردیف قرار بگیرند.

resolution: تفکیک، جداسازی

resolve: رفع کردن، حل کردن