He groaned for the nth؟؟؟ time since the start of the week, and let his head fall back down on the couch.
او برای دهمین بار از آغاز هفته ناله کرد و سرش را بر روی کاناع انداخت.
She shot him a disapproving look, then ran her hand through his new haircut.
به او نگه دلسردکننده ای انداخت, سپس دستی به اصلاح جدید موهایش کشید.
They only mumbled a greeting when his mother bid them hello. She curiously bypassed the couch before she admired his son's new look, A please smile crept on his face.
وقتی مادرش به خدمت آنها سلام عرض کرد, آنها زیر لب یک سلام علیکی کردند. قبل از اینکه او (مادرش) از چهره/آرایش جدید پسرش تعریف و ستایش کند, از روی کنجکاوی از کنار کاناپه رد شد, یک لبخند خرسندانه بر روی صورتش به آرامی نقش بست.
She humphed and pouted slightly, before she hurriedly went back in the kitchen and continued cooking.
قبل از اینکه او (مادرش) دوباره با عجله به آشپزخانه بره . به آشپزی ادامه بده, او آهی کشید و اندکی لب و لوچه خود را آویزون کرد,
....؟ Shrugging off the elderly superiority.
... با بی اعتنایی به احترام/ارجحیت دادن به بزرگتر از خودش.